تا ته دنیا.......
اونی که گفت تنهام نمیزاره زودترازهمه رفت........
پسر : سلام.خوبی؟مزاحم نیستم؟ نامرد عالمی اگه خوشت اومد و نظر ندی!!! حاج اقا برای ما هم دعا بکن...
نظر نذارید میگم حاج اقا نفرینتون کنه. سیلام.....اومدم با یه نظر سنجی دیگه....فقط جون مادرتون جواب بدید اه اوه هم تو کارتون نباشه.....
اگه عزرائیل باشی جون نفر قبلیتو چطوری میگیری؟؟؟ من نفر قبلی ندارم شروع کنید.... فقط خواهشا مرگم درناک نباشه..... شاهکارهای هنری زیر اثر است. وی در اروپا متولد شده در آسیا درس خوانده و همکنون در آمریکا زندگی میکند. تصاویر زیر طی 20 سال تجربه عکاسی بدست آمده است. البته بعضی متعلق به عصر دوربین های آنالوگ و برخی متعلق به عصر جدید هستند . . . . .در ادامه مطلب...... من اومدم با این بار با یک لحظه قبل از وقوع حادثه.....
حتما ببینین وگرنه از دستون رفته ها!!!... نظر یادتون نره!!....... صدای قلبم به من می گوید عشق هنوز پایدار است ...!
دل خوشی چـه رســم تلخــی سـت دلخوشی هایم کم نیست سلاممممممممممممممممم به همگی!!!.... هر کی با این جور مطالب موافقه بگه و نظر فراموش نشه ها!!.... نمی هراسم خدا عاشقان را بی اندازه دوست دارد. آهای روزگار دوری وجدایی بس است. چه برکتی دارد
دختر: سلام. خواهش می کنم.? asl plz
پسر : تهران/وحید/۲۶ و شما؟
دختر : تهران/نازنین/۲۲
پسر : اِ اِ اِ چه اسم قشنگی!اسم مادر بزرگ منم نازنینه.
دختر: مرسی!شما مجردین؟
پسر : بله. شما چی؟ازدواج کردین؟
دختر : نه. منم مجردم. راستی تحصیلاتتون چیه؟
پسر : من فوق لیسانس مدیریت از دانشگاه MIT اَمِریکا دارم. شما چی؟
دختر : من فارغ التحصیل رشته گرافیک از دانشگاه سُربن فرانسه هستم.
پسر : wow چه عالی!واقعا از آشناییتون خوشحالم.
دختر : مرسی. منم همین طور. راستی شما کجای تهران هستین؟
پسر: من بچه تجریشم. شما چی؟
دختر : ما هم خونمون اونجاس. شما کجای تجریش می شینین؟
پسر : خیابون دربند. شما چی؟
دختر : خیابون دربند؟ کجای خیابون دربند؟
پسر : خیابون دربند. خیابون…… کوچه……پلاک….شما چی؟
دختر : اسم فامیلی شما چیه؟
پسر : من؟ حسینی! چطور؟
دختر : چی؟وحید تویی؟ خجالت نمی کشی چت می کنی؟تو که گفتی امروز با زنت می خوای بری قسطای عقب مونده خونه رو بدی.!مکانیکی رو ول کردی نشستی چت می کنی؟
پسر : اِ عمه ملوک شمائین؟چرا از اول نگفتین؟راستش! راستش!دیشب می خواستم بهتون بگم امروز با فریده…. آخه می دونین………..
دختر : راستش چی؟ حالا آدرس خونه منو به آدمای توی چت میدی؟می دونم به فریده چی بگم!
پسر : عمه جان ! تو رو خدا نه! به فریده چیزی نگین!اگه بفهمه پوستمو میکّنه!عوضش منم به عمو فریبرز چیزی نمی گم!
دختر : او و و و م خب! باشه چیزی بهش نمیگم. دیگه اسم فریبرزو نیاریا! راستی من باید برم عمو فریبرزت اومد. بای
پسر : باشه عمه ملوک! بای……
اگر در شرایطی سخت مجبور باشید سوسک بخورید...چه طور درست اش می کنید؟
1) اونو آب پز می کنید چون نمی خواید ویتامین هاش از بین بره....!
2) ابتدا چشای سوسکه رو در می یارید..تا نبینه دارین اونو می خورید...! سپس چشای خودتونو می بندین تا نبینین دارین سوسک می خورین!!
3) كله ...بال ها....پاها و دستاشو می کندین ، بعد قورتش میدین !( حالا خام یا کبابی فرقی نمی کنه) !!!
4) شكمشو خالی می کنین، بعد سرخ می کنین، و اطرافشو کلی تزئین می کنین تا قیافه نحسش زیاد جلب توجه نکنه...! اونوقت با سس قارچ و نوشابه میل می کنید!!!
5) می ذارینش تو کاغذ بعد مچاله میکنید و با آرامش تمام اونو قورتش میدین ... !!
( روش دخترونه ) !!!!!!
6) چون خیلی راحت طلب هستین ، همونجوری لای دندوناتون له اش میکنید( روش پسرونه ) !!!!!!!!
بدوییید بیاید واسه جواب
:ادامه مطلب:
:ادامه مطلب:
امروز از همیشه تنهاترم
تیک تاک ثانیه ها را تازه باور کردم
اشک ابرها را دیشب لمس کردم
وقتی بی بهانه گریه میکردند
تازه فهمیده ام مردم چقدر غریبه اند
میدانم همه بی وفایند...
گل خشک یادگاریت...
هر روز خشک و خشک تر میشود
آرزوهای من هم به همراهش
روحم اسیر نگاه جادویی ات است
نگاهم اکسید چشمانت را میخواهد
در حسرت دیدارت می گدازم
وجودم لبریز از نیاز با تو بودن است
شامه ام عطر وجودت راجستجو میکند
از اعماق وجودم بی تو بودن را حس میکنم
و
پوچ شدنم را
و بی صدا اشک میریزم
و بی مهابا فریاد میزنم
فریاد میزنم دوستت دارم...
باد می وزد...خوب میدانم
صدایم را به گوشت می رساند
پس بلندتر فریاد میزنم
میشنوی؟؟؟؟؟؟
سالها می گذرد ...
برگها می ریزند ...
و خزان می آید ...
تــــو ، بــی خـــبـر از مــن
و
تمـــام مـن ، درگـــیر تــو
همه چیز هست برای تنها نبودن
اما
من دنبال کسی هستم برای باهم بودن
دلخوشی من زمزمه کردن نام توست
زیر لبهایم میترسم آن را هم از من دریغ کنی
آهسته در گوش خیالم بگو با دل من میمانی
از اینکه این همه دعا میکنم اما
تو نصیب باور خیالی من هم نمیشوی
میدانم لحظه ی آخر سر میرسی
درست جایکه خداوند نزدیک میشود
یادت باشد
درست است که من
راه های نرفته زیاد دارم
اما خودت هم میدانی
با تو زیاد راه آمده ام
پس کاری کن
که ما در کنار هم
عاشقانه نفس بکشیم
عشقت هر روز یادم را
قلبم را خالی میکنم از احساس
اما شب چشمانم خیس یاد تو میشودند
گویی باید باور کرد هر آنکه از دیده برود
از دل رفتنی نیست
Design By : behnam.com |